جدول جو
جدول جو

معنی نخچیر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نخچیر کردن
(عَ کَ دَ)
شکار کردن. صید. رجوع به نخچیر شود:
نوغزالان همه از دیدۀ من میگذرند
بنشینیددر این خانه و نخچیر کنید.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ)
بی حس نمودن و سست کردن اندام و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ گِ رِ تَ)
صید. شکار کردن:
همی کرد نخجیر تا شب ز کوه
برآمد سبک بازگشت از گروه.
فردوسی.
همی کرد نخجیر و یادش نبود
از آنکس که با او نبرد آزمود.
فردوسی.
به نخجیر کردن به دشت دغوی
ابا باز و یوزان نخجیرجوی.
فردوسی.
گرت سوی نخجیر کردن هواست
هم از خانه نخجیر نکنی رواست.
نظامی (؟)
لعاب عنکبوتان مگس گیر
همائی را نگر چون کرد نخجیر.
نظامی.
همان چوگان و کوس آغاز کردند
همان نخجیر کردن ساز کردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ دَ)
ملزم ساختن. الزام. مجبور کردن
لغت نامه دهخدا
(صَ دی دَ)
کشتن. به قتل رساندن. از بین بردن. اعدام. تار و مار کردن. به قتل رساندن. از بین بردن. مغلوب کردن. در هم کوفتن. منکوب کردن:
هندوان را سربسر ناچیز کرد
رومیان را داد یک چندی زمان.
فرخی.
فرمان سلطان محمود بود به توقیع وی تا خواجه احمد را ناچیز کرده آید چه قصاص خونها که به فرمان وی ریخته آمده است واجب شده است. (تاریخ بیهقی ص 370). سخت عجب است کار فرزندان آدم که یک دیگر را ناچیز می کنند. (تاریخ بیهقی ص 192).
دیر نپاید که کند گشت چرخ
این همه را یکسره ناچیزو لاش.
ناصرخسرو.
، فقیر کردن. بی چیز کردن. بیچاره کردن: ایشان را بزدم و بی مردم کردم و ناچیز کردم و بی نزل شدند. (تاریخ بیهقی ص 703). رعایای خراسان را ناچیز کرد. (تاریخ بیهقی ص 427).
عطایش گنج را ناچیز میکرد
نسیمش گنج بخشی نیز میکرد.
نظامی.
، خوار کردن. خفیف کردن. بی ارزش داشتن:
به چشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پرسرب و ارزیز کرد.
فردوسی.
بتان شما بشکند و دین شما ناچیز کند. (تاریخ سیستان) ، تباه کردن. تلف کردن. اتلاف. از بین بردن:
من اندر فراغ تو ناچیز کردم
جمال و جوانی دریغا جوانی.
فرخی.
میر من ساز سفر داد مرا لیکن من
همه ناچیز و تبه کردم از بی صبری.
فرخی.
اگر کاغذ و نسخت های من همه بقصد ناچیز نکرده بودندی این تاریخ لونی دیگر آمدی. (تاریخ بیهقی ص 289)
لغت نامه دهخدا
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیر کردن
تصویر خمیر کردن
خازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیر کردن
تصویر خبیر کردن
آشنا کردن، اطلاع دادن، بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفیر کردن
تصویر نفیر کردن
فغان کردن، ناله و خروش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شکارکردن صیدکردن: نوغزالان همه ازدیده من میگذرند بنشینیددرین خانه ونخچیرکنید. (سلیم ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدیر کردن
تصویر تخدیر کردن
بی حس کردن سست کردن اندام و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوری کردن
تصویر نخوری کردن
خست داشتن امساک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخجیر کردن
تصویر نخجیر کردن
((~. کَ دَ))
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
للتّخمّر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
Ferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermenter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
бродити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
kufermenti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
ферментировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
gären
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
خمیر کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
খামির তোলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
발효하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermantasyon yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
発酵させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
לתסוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
किण्वन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
memfermentasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermenteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
fermentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
发酵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
หมัก
دیکشنری فارسی به تایلندی